پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
داستان زن نازا
نوشته شده در یک شنبه 19 مهر 1394
بازدید : 158
نویسنده : سینا

داستان زن نازاداستان زن نازا

گویند زنی زیبا و پاک سرشت به نزد حضرت موسی علیه‌السلام، کلیم‌الله، آمد و به او گفت: «ای پیامبر خدا، برای من دعا کن و از خداوند بخواه که به من فرزندی صالح عطا کند تا قلبم را شاد کند.»
حضرت موسی علیه‌السلام دعا کرد که خداوند به او فرزندی عطا کند. پس ندا آمد: «ای موسی، من او را عقیم و نازا آفریدم.»
حضرت موسی علیه‌السلام به زن گفت: «پروردگار می‌فرمایند که تو را نازا آفریده است.»
پس زن رفت و بعد از یک سال بازگشت و گفت: «ای نبی خدا، برای من نزد پروردگار دعا کن تا به من فرزندی صالح عطا کند.»
بار دیگر حضرت موسی دعا کرد که خداوند به او فرزندی ببخشد. دوباره ندا آمد: «من او را عقیم و نازا بیافریدم.»
موسی به زن گفت: «خداوند عزوجل می‌فرماید تو را نازا بیافریده.»
بعد از یک سال، حضرت موسی همان زن را دید در حالی که فرزندی در آغوش داشت.




اما......
نوشته شده در شنبه 4 مهر 1394
بازدید : 160
نویسنده : سینا




داستان کوتاه ماهیگیری
نوشته شده در پنج شنبه 26 شهريور 1394
بازدید : 228
نویسنده : سینا
 
 
مردی باهماهیگیرمسرش در خانه تماس گرفت و گفت:"عزیزم ازمن خواسته شده که با رئیس و چند تا از دوستانش برای ماهیگیری به کانادا برویم"ما به مدت یک هفته آنجا خواهیم بود.این فرصت خوبی است تا ارتقای شغلی که منتظرش بودم بگیرم بنابراین لطفا لباس های کافی برای یک هفته برایم بردار و وسایل ماهیگیری مرا هم آماده کنما از اداره حرکت خواهیم کرد و من سر راه وسایلم را از خانه برخواهم داشت ، راستی اون لباس های راحتی ابریشمی آبی رنگم را هم بردار !

زن با خودش فکر کرد که این مساله یک کمی غیرطبیعی است اما بخاطر این که نشان دهد همسر خوبی است دقیقا کارهایی را که همسرش خواسته بود انجام داد.هفته بعد مرد به خانه آمد ، یک کمی خسته به نظر می رسید اما ظاهرش خوب ومرتب بود.همسرش به او خوش آمد گفت و از او پرسید که آیا او ماهی گرفته است یا نه ؟مرد گفت :"بله تعداد زیادی ماهی قزل آلا،چند تایی ماهی فلس آبی و چند تا هم اره ماهی گرفتیم . اما چرا اون لباس راحتی هایی که گفته بودم برایم نگذاشتی ؟"جواب زن خیلی جالب بود.زن جواب داد : لباس های راحتی رو توی جعبه وسایل ماهیگیریت گذاشته بودم ؟!؟



عکسهایی از گلهای بسیار زیبا
نوشته شده در یک شنبه 15 شهريور 1394
بازدید : 161
نویسنده : سینا
عکس،فال،اس ام اس
عکسهایی از گلهای بسیار زیبا

عکسهایی از گلهای بسیار زیبا

 لطفا تا باز شدن كامل عکسها شكیبا باشید.

 

عکسهایی از گلهای بسیار زیبا

عکسهایی از گلهای بسیار زیبا

عکسهایی از گلهای بسیار زیبا

عکسهایی از گلهای بسیار زیبا

عکسهایی از گلهای بسیار زیبا

عکسهایی از گلهای بسیار زیبا ، www.irannaz.com

عکسهایی از گلهای بسیار زیبا ، www.irannaz.com

عکسهایی از گلهای بسیار زیبا ، www.irannaz.com

عکسهایی از گلهای بسیار زیبا ، www.irannaz.com

عکسهایی از گلهای بسیار زیبا ، www.irannaz.com

عکسهایی از گلهای بسیار زیبا ، www.irannaz.com

عکسهایی از گلهای بسیار زیبا ، www.irannaz.com

عکسهایی از گلهای بسیار زیبا ، www.irannaz.com

عکسهایی از گلهای بسیار زیبا ، www.irannaz.com

عکسهایی از گلهای بسیار زیبا

عکسهایی از گلهای بسیار زیبا

عکسهایی از گلهای بسیار زیبا

عکسهایی از گلهای بسیار زیبا

عکسهایی از گلهای بسیار زیبا

عکسهایی از گلهای بسیار زیبا

عکسهایی از گلهای بسیار زیبا

عکسهایی از گلهای بسیار زیبا

عکسهایی از گلهای بسیار زیبا

عکسهایی از گلهای بسیار زیبا

عکسهایی از گلهای بسیار زیبا

عکسهایی از گلهای بسیار زیبا

عکسهایی از گلهای بسیار زیبا

عکسهایی از گلهای بسیار زیبا

 

 



خاطرات و تجربیات دوران آموزشی سربازی
نوشته شده در شنبه 14 شهريور 1394
بازدید : 343
نویسنده : سینا

کی مرخصی میدن؟
از پنج شنبه بعدا ظهر تا صبح شنبه اگر نگهبان نباشید یا به هر دلیل دیگری دستور به ماندن در پادگان را نداشته باشید، مرخص می شوید .
مرخصی در طول هفته نیز از هفته دوم آموزشی به بعد میدن از ساعت چهار بعدازظهر تا صبح روز بعد اگر نگهبان یا گشتی نباشید باز با ممهور شدن
دفترچه مرخصی می توانید از پادگان خارج شوید .
معمولا هفته اول مرخصی نمیدن ، از هفته سوم متاهلین هم هر روز میتونن برن .
اردوگاه یک هفته ای :
اردوگاه به من خیلی خوش گذشت ، چون داخل طبیعت بود ( بیابان پرندک ) و از محیط بسته پادگان خارج شده بودیم
مخصوصا طلوع خورشید صبح ها خیلی دلچسب بود .
اگر جایی مثل بیابان پرندک میبرند شما رو که آب لوله کشی و برق نداره حتما آب معدنی و چراغ قوه ببرید .
داخل اردوگاه علاوه بر کلاس های تئوری ، برنامه های عملی زیر رو داشتیم :
تیر اندازی ۱۰۰ متر و ۲۰۰ متر با اسلحه ژ- ۳ ( که در کل هر فرد باید ۳۶ تیر شلیک میکرد) ، رزم شبانه (ساعت ۱۰ تا ۱۲ شب صورتمون رو سیاه کردیم
و یه مسافتی را به صورت گروهی پیاده رفتیم و نحوه پیدا کردن راه در شب از طریق ستارگان و کار با قطب نما و از این جور حرف ها …) – پرتاب نارنجک .
یه نکته رو همیشه به یاد داشته باشین و اینکه تو سربازی خودتون رو برای هر شرایط و دستوری آماده کنید و به شایعات اصلا توجه نکنید
مثلا به ما گفته بودن لیسانس ها رو اردوگاه تلو مبرند و دانش آموز ها رو پرندک ، که این اتفاق نیفتاد .
در ضمن یادتون باشه ارتش چرا نداره




خاطرات و تجربیات دوران آموزشی سربازی
نوشته شده در چهار شنبه 11 شهريور 1394
بازدید : 161
نویسنده : سینا

دوران آموزشی سربازیم تموم شد و سعی میکنم برای دوستانی که قرار تازه سربازی برن تجربیاتم رو در اختیارشون بزارم
تا راحتتر این دوران رو سپری کنند .
روز اول خدمت چطور میگذره :
روز اول که برای معرفی میرید با خدوتون وسایل نبرید ، فقط یه ساک خالی که لباس نظامی و وپوتین و … که به شما میدن رو داخلش قرار بدین ، چون
روز اول تقسیم بندی میکنن و گردان و گروهان شما مشخص میشه ، بعد همون روز همتون رو مرخص می کنند و 3 روز مرخصی میدن تا لباس هاتون رو اندازه کنید و علائم رو بچسبانید .
یه پیشنهاد : سعی کنید پوتین و کلاه رو حتما عوض کنید ، 

استحقاقی چیست؟
وسایلی هست که نیروهای مسلح به رایگان در اختیار پرسنل وظیفه می گذارد مانند : ” پلیور ، پتو ، ملحفه ، کیسه انفرادی ، حوله، دمپایی، تاید ، صابون ، جوراب، کاپشن ، کلاه و دستکش ، قند و چای، پوتین و مسواک و خمیر دندان … ”
درکل به شما عدد لباس نظامی میدن ( کویری وجنگلی ) که یکیش برای روز مراسم سر دوشی هست و یکی دیگش هم که باید هر روز بپوشین .
یه چند تا وسیله هم هست که خودتون باید از بوفه پادگان تهیه کنید مثل دفترچه مرخصی ، ساک غذا ، ساک حمام و ساک
واکس ، کیسه دمپایی که در کل بیشتر از ۵ هزار تومان نمیشه ، این وسایل رو از بیرون تهیه نکنید چون باید عینا شبیه همانی باشد که از شما میخواهند و جزو آنکادر کمد شما خواهد بود .
غذا چی بهمان می دهند :
برای صبحانه می توانید منتظر تخم مرغ، حلواشکری، پنیر و کره مربا و عسل ، املت باشید.
برای ناهار : مرغ ، خورش قیمه ، قورمه سبزی ، استانبولی ، جوجه کباب ، سوپ ، عدس پلو ، کوبیده ،
برای شام : کوکو سیب زمینی و کتلت ، ماکارونی ، عدسی ، لوبیا ،
میوه هم بستگی به فصلش دار تابستان هندونه ، خربزه ، زیتون و خرما
گذشته از این معمولاً هر پادگانی برای خودش یک بوفه دارد که دست کم تن ماهی درشان پیدا می شود.




رمز بسم الله…
نوشته شده در سه شنبه 3 شهريور 1394
بازدید : 173
نویسنده : سینا

رمز بسم الله…گویند مردی بود منافق اما زنی داشت مومن و متدین. این زن تمام کارهایش را با بسم الله”آغاز می کرد. شوهرش از توسل جستن او به این نام مبارک بسیار غضبناک می شد و سعی می کرد که او را از این عادت منصرف کند. روزی کیسه ای پر از طلا به زن داد تا آن را به عنوان امانت نکه دارد زن آن را گرفت و با گفتن ” بسم الله الرحمن الرحیم” در پارچه ای پیچید و با ” بسم الله ” آن رادر گوشه ای از خانه پنهان کرد، شوهرش مخفیانه آن طلا را دزدید و به دریا انداخت تا همسرش را محکوم و خجالت زده کند و “بسم الله” را بی ارزش جلوه دهد.

وی بعد از این کار به مغازه خود رفت. در بین روز صیادی دو ماهی را برای فروش آورد آن مرد ماهی ها را خرید و به منزل فرستاد تا زنش آن را برای نهار آماده سازد.زن وقتی شکم یکی از آن دو ماهی را پاره کرد دید همان کیسه طلا که پنهان کرده بود درون شکم یکی از ماهی هاست آن را برداشتو با گفتن “بسم الله” در مکان اول خود گذاشت.شوهر به خانه برگشت و کیسه زر را طلب کرد. زن مومنه فورا با گفتن “بسم الله” از جای برخاست و کیسه زر را آورد شوهرش خیلی تعجب کرد و سجده شکر الهی را به جا آورد و از جمله مومنین و متقین گردید




ساده ترين ها و آسان ترين ها
نوشته شده در یک شنبه 13 ارديبهشت 1394
بازدید : 216
نویسنده : سینا

ساده ترين ها و آسان ترين ها

آسان ترين راه آشنايي ،‌ يك سلام است ولي گرم و صميمي .

آسان ترين راه قدرداني ، يك تشكر ساده است ولي خالص و صميمانه .

آسان ترين راه عذر خواهي عدم تكرار اشتباه قبلي است .

آسان ترين راه ابراز عشق ، به زبان آوردن آن است .

آسان ترين راه رسيدن به هدف ، خط مستقيم است .

آسان ترين راه پول در آوردن آن است كه همواره در كارت رعايت انصاف را بكني .

آسان ترين راه احترام ، اجتناب از گزافه گويي و گنده گويي است .

آسان ترين راه جلب محبت آن است كه تو نيز متقابلا عشق بورزي و محبت كني .

آسان ترين راه مبارزه با مشكلات روبه روشدن با آن هاست نه فرار .

آسان ترين راه رسيدن به آرامش آن است كه سالم و بي غل و غش زندگي كني .

آسان ترين  دوستي هميشه بهترين دوستي نيست ، اين را به خاطر بسپار .

آسان ترين  بحث ، بحث درباره چيزهاي خوب و اميدوار كننده است .

آسان ترين برد ، آن است كه خود را از پيش بازنده نداني .

ساده ترين راه خوب زيستن ، ساده زيستن است .

آسان ترين راه دوري از گناه آن است كه هميشه بداني چيزي به نام وجدان داري .

ساده ترين و در عين حال با ارزش ترين عشق ، بي رياترين آن است .

آسان ترين راه بودن ، آن است كه حس بودن هميشه در وجودت شعله ور باشد .

آسان ترين راه راحت بودن آن است كه خودت را همان طور كه هستي بپذيري و در همه حال خودت باشي .

و بالاخره ساده ترين راه خوشبخت زيستن آن است كه همان طور كه براي خودت ارزش قايلي براي ديگران نيز ارزش قايل شوي

بدون توجه به موقعيت طرف مقابل .

حالا كمي مكث كنيد و ببينيد به همين راحتي مي توانيد آسان و ساده روزگار را به خوشي سپري كنيد .




ماجرایی آموزنده : هیج مانعی در دنیا وجود ندارد!
نوشته شده در یک شنبه 6 ارديبهشت 1394
بازدید : 127
نویسنده : سینا


پیرمردی تنها در مینه سوتا زندگی می کرد . او می خواست مزرعه سیب زمینی اش راشخم بزند اما این کار خیلی سختی بود .تنها پسرش که می توانست به او کمک کند در زندان بود پیرمرد نامه ای برای پسرش نوشت و وضعیت را برای او توضیح داد
پسرعزیزم من حال خوشی ندارم چون امسال نخواهم توانست سیب زمینی بکارم من نمی خواهم این مزرعه را از دست بدهم، چون مادرت همیشه زمان کاشت محصول را دوست داشت. من برای کار مزرعه خیلی پیر شده ام. اگر تو اینجا بودی تمام مشکلات من حل می شد من می دانم که اگر تو اینجا بودی مزرعه را برای من شخم می زدی
دوستدار تو پدر

پیرمرد این تلگراف را دریافت کرد
پدر, به خاطر خدا مزرعه را شخم نزن , من آنجا اسلحه پنهان کرده ام
4 صبح فردا 12 نفر از مأموران Fbi و افسران پلیس محلی دیده شدند , و تمام مزرعه را شخم زدند بدون اینکه اسلحه ای پیدا کنند
پیرمرد بهت زده نامه دیگری به پسرش نوشت و به او گفت که چه اتفاقی افتاده و می خواهد چه کند ؟
پسرش پاسخ داد : پدر برو و سیب زمینی هایت را بکار، این بهترین کاری بود که از اینجا می توانستم برایت انجام بدهم

هیچ مانعی در دنیا وجود ندارد . اگر شما از اعماق قلبتان تصمیم به انجام کاری بگیرید می توانید آن را انجام بدهید
مانع ذهن است




قاضي زيرك!!
نوشته شده در شنبه 5 ارديبهشت 1394
بازدید : 257
نویسنده : سینا

دو پیرمرد که یکی از آنها قدبلند و قوی هیکل و دیگری قدخمیده و ناتوان بود و بر عصای خود تکیه داده بود، نزد قاضی به شکایت از یکدیگر آمدند. اولی گفت: به مقدار 10 قطعه طلا به این شخص قرض دادم تا در وقت امکان به من برگرداند و اکنون توانایی ادا کردن بدهکاریش را دارد ولی تاخیر می اندازد و اینک می گوید گمان می کنم طلب تو را داده ام. حضرت قاضی! از شما تقاضا دارم وی را سوگند بده که آیا بدهکاری خودش را داده است، یا خیر. چنانچه قسم یاد کرد که من دیگر حرفی ندارم. دومی گفت: من اقرار می کنم که ده قطعه طلا از وی قرض نموده ام ولی بدهکاری را ادا کردم و برای قسم یاد کردن، آماده هستم. قاضی: دست راست خود را بلند کن و قسم یاد کن. پیرمرد: یک دست که سهل است، هر دو دست را بلند می کنم. سپس عصا را به مرد مدعی داد و هر دو دستش را بلند کرد و گفت: به خدا قسم که من قطعات طلا را به این شخص دادم و اگر بار دیگر از من مطالبه کند، از روی فراموشکاری و نا آگاهی است.

قاضي به طلبكار گفت: اكنون چه ميگويي؟

او در جواب گفت: من می دانم که این شخص قسم دروغ یاد نمی کند، شاید من فراموش کرده باشم، امیدوارم حقیقت آشکار شود.قاضی به آن دو نفر اجازه مرخصی داد، پیرمرد عصای خود را از دیگری گرفت. در این موقع قاضی به فکر فرو رفت و بی درنگ هر دوی آنها را صدا زد. قاضی عصا را گرفت و با کنجکاوی دیواره آن را نگاه کرد و دیواره اش را تراشید، ناگاه دید که ده قطعه طلا در میان عصا جاسازی شده است. به طلبکار گفت: بدهکار وقتی که عصا را به دست تو داد، حیله کرد که قسم دروغ نخورد ولی من از او زیرک تر بودم.




مقایسه نکردن
نوشته شده در جمعه 4 ارديبهشت 1394
بازدید : 269
نویسنده : سینا

مقایسه نکردن
هيچ وقت ظاهر زندگي ديگران را با باطن زندگي خودتان مقايسه نكنيد...!!!




گفتگوی کودکانه با خدا!(جالب)
نوشته شده در چهار شنبه 15 بهمن 1393
بازدید : 164
نویسنده : سینا

گفتگوی کودکانه با خدا!(جالب)
خدای عزیز!
شاید هابیل و قابیل اگر هر کدام یک اتاق جداگانه داشتند همدیگر را نمی‌کشتند، در مورد من و برادرم که مؤثر بوده!!!


خدای عزیز!
اگر یکشنبه، مرا توی کلیسا تماشا کنی، کفش‌های جدیدم رو بهت
نشون می دم!


خدای عزیز!
شرط می‌بندم خیلی برایت سخت است که همه آدم‌های روی زمین رو دوست داشته باشی. فقط چهار نفر عضو خانواده من هستند ولی من هرگز نمی‌توانم همچین کاری کنم.


خدای عزیز!
در مدرسه به ما گفته‌اند که تو چه کار می‌کنی، اگر تو بری تعطیلات چه کسی کارهایت را انجام می‌دهد؟!!!!!


خدای عزیز!
آیا تو واقعاً نامرئی هستی یا این فقط یک کلک است؟
(زیاد سخت نگیرین طبیعیه که یه کودک این حرفو بزنه!)

خدای عزیز!
این حقیقت داره اگر بابام از همان حرف‌های زشتی را که توی بازی بولینگ می‌زند، تو خانه هم استفاده کند، به بهشت نمی‌رود؟


خدای عزیز!
آیا تو واقعاً می‌خواستی زرافه این طوری باشه یا اینکه این یک اتفاق بود؟


خدای عزیز!
چه کسی دور کشورها خط می‌کشد؟؟؟


خدای عزیز!
من به عروسی رفتم و آن‌ها توی کلیسا همدیگر را بوسیدند. این از نظر تو اشکالی نداره؟


خدای عزیز!
آیا تو واقعاً منظورت این بوده که "نسبت به دیگران همان طور رفتار کن که آنها نسبت به تو رفتار می‌کنند؟" اگر این طور باشد، من باید حساب برادرم را برسم.(قابل تامل!!!)


خدای عزیز!
به خاطر برادر کوچولویم از تو متشکرم، اما چیزی که من به خاطرش دعا کرده بودم، یک
توله سگ بود...!!


خدای عزیز!
وقتی تمام تعطیلات باران بارید، پدرم خیلی عصبانی شد. او چیزهایی درباره‌ات گفت که از آدم‌ها انتظار نمی‌رود بگویند. به هر حال،امیدوارم به او صدمه‌ای نزنی....


خدای عزیز!
لطفاً برام یه اسب کوچولو بفرست. من قبلاً هیچ چیز از تو نخواسته بودم. می‌توانی درباره‌اش پرس و جو کنی..!


خدای عزیز!
من می‌خواهم وقتی بزرگ شدم، درست مثل بابام باشم. اما نه با این همه مو در تمام بدنش!!

خدای عزیز!
فکر می‌کنم منگنه یکی از بهترین اختراعاتت باشد!!!


خدای عزیز!
من دوست دارم شبیه آن مردی که در انجیل بود، 900 سال زندگی کنم..


خدای عزیز!
فکر نمی‌کنم هیچ کس می‌توانست خدایی بهتر از تو باشد. می‌خوام اینو بدونی که این حرفو به خاطر این که الان تو خدایی، نمی‌زنم..(خوشم اومد!!)


خدای عزیز!
ما خوانده‌ایم که توماس ادیسون نور را اختراع کرد. اما توی کلاس‌های دینی یکشنبه‌ها به ما گفتند تو این کار رو کردی. بنابراین شرط می‌بندم او فکر تو را دزدیده!!!!!!!!

خدای عزیز!
آدم‌های بد به نوح خندیدند و گفتند: "تو احمقی چون روی زمین خشک کشتی می‌سازی"اما اون زرنگ بود. چون تو رو فراموش نکرد. من هم اگر جای اون بودم همین کار رو می‌کردم!!!(گاهی وقتا ما هم این فکرا رو میکنیم..)


خدای عزیز!
لازم نیست نگران من باشی. من همیشه دو طرف خیابان را نگاه می‌کنم!!!


خدای عزیز!
هیچ فکر نمی‌کردم نارنجی و بنفش به هم بیان. تا وقتی که غروب خورشیدی رو که روز سه‌شنبه ساخته بودی دیدم، معرکه بود.....
دوستان توجه کنید که اینا همش گفته های یک کودکه...
از نظر شما قشنگترین جمله کدوم بود؟؟؟! منتــــظر نظـــرات هستم!مر30قلب




زندگی چه می گوید؟
نوشته شده در یک شنبه 5 بهمن 1393
بازدید : 182
نویسنده : سینا


زندگی چه می گوید؟
امروز كه از خواب بيدار شدم
از خودم پرسيدم: زندگي چه مي گويد؟
جواب را در اتاقم پيدا كردم...
پنكه گفت: خونسرد باش!
سقف گفت: اهداف بلند داشته باش!
پنجره گفت: دنيا را بنگر!
ساعت گفت: هر ثانيه باارزش است!
آيينه گفت: قبل از هر كاري، به بازتاب آن بينديش!
تقويم گفت: به روز باش!
در گفت: در راه هدف هايت، سختي ها را هُل بده و كنار بزن!
زمين گفت: با فروتني نيايش كن!




به این لطیفه چند بار میخندید؟
نوشته شده در شنبه 4 بهمن 1393
بازدید : 244
نویسنده : سینا

به این لطیفه چند بار میخندید؟
پیری برای جمعی سخن میراند.
لطیفه ای برای حضار تعریف کرد همه دیوانه وار خندیدند.
بعد از لحظه ای او دوباره همان لطیفه را گفت و تعداد کمتری از حضار خندیدند.
او مجدد لطیفه را تکرار کرد تا اینکه دیگر کسی در جمعیت به آن لطیفه نخندید.
گذشته را فراموش کنید و به جلو نگاه کنید
او لبخندی زد و گفت:
وقتی که نمیتوانید بارها و بارها به لطیفه ای یکسان بخندید،
پس چرا بارها و بارها به گریه و افسوس خوردن در مورد مسئله ای مشابه ادامه میدهید؟
گذشته را فراموش کنید و به جلو نگاه کنید




الاغ و امید
نوشته شده در شنبه 4 بهمن 1393
بازدید : 193
نویسنده : سینا

الاغ و امید
کشاورزی الاغ پیری داشت که یک روز اتفاقی به درون یک چاه بدون آب افتاد. کشاورز هر چه سعی کرد نتوانست الاغ را از درون چاه بیرون بیاورد.
پس برای اینکه حیوان بیچاره زیاد زجر نکشد، کشاورز و مردم روستا تصمیم گرفتند چاه را با خاک پر کنند تا الاغ زودتر بمیرد و مرگ تدریجی او باعث عذابش نشود.
مردم با سطل روی سر الاغ خاک می ریختند اما الاغ هر بار خاک های روی بدنش را می تکاند و زیر پایش می ریخت و وقتی خاک زیر پایش بالا می آمد، سعی می کرد روی خاک ها بایستد.
روستایی ها همینطور به زنده به گور کردن الاغ بیچاره ادامه دادند و الاغ هم همینطور به بالا آمدن ادامه داد تا اینکه به لبه چاه رسید و در حیرت کشاورز و روستائیان از چاه بیرون آمد …
نتیجه اخلاقی : مشکلات، مانند تلی از خاک بر سر ما می ریزند و ما همواره دو انتخاب داریم: اول اینکه اجازه بدهیم مشکلات ما را زنده به گور کنند و دوم اینکه از مشکلات سکویی بسازیم برای صعود!




برای آنهایی که می فهمند!!!
نوشته شده در دو شنبه 22 دی 1393
بازدید : 236
نویسنده : سینا

 

برای آنهایی که می فهمند!!!

من پاییز را جارو میکنم .

زمستان را پارو میکنم . 

و تابستان را می شویم. 

تا همیشه بهار باشد ... 

 

سه جمله برای کسب موفقیت: 

الف) بیشتر از دیگران بدانید. 

ب) بیشتر از دیگران کار کنید. 

ج) کمتر انتظار داشته باشید. 



در زندگی خود هیچوقت چهار چیز را نشکنید. 

اعتماد، قول، ارتباط و قلب. شکسته شدن آنها صدائی ندازد ولی دردناک است




مهم نیست،
نوشته شده در یک شنبه 21 دی 1393
بازدید : 248
نویسنده : سینا

تاریخ تولدت مهم نیست، تاریخ "تبلـــورت" مهم است ...!
اهل کجا بودنت مهم نیست ،"اهــل و بـجـا" بودنت مهم است ...!
منطقه زندگیت مهم نیست ، "منطــق زنـدگـیت" مهم است ...!
وگذشته ی زندگیت مهم نیست ؛
امــروزت مهم است که از چه گــذشتـه ای وچه چیزی برای فــرداهایت میسازی..

____________________________________




این گونه نگاه کنيد...
نوشته شده در یک شنبه 21 دی 1393
بازدید : 174
نویسنده : سینا


این گونه نگاه کنيد...
مرد را به عقلش نه به ثروتش
.
زن را به وفايش نه به جمالش
.
دوست را به محبتش نه به کلامش
.
عاشق را به صبرش نه به ادعايش
.
مال را به برکتش نه به مقدارش
.
خانه را به آرامشش نه به اندازه اش
.
اتومبيل را به کاراییش نه به مدلش
.
غذا را به کيفيتش نه به کميتش
.
درس را به استادش نه به سختیش
.
دانشمند را به علمش نه به مدرکش
.
مدير را به عمل کردش نه به جایگاهش
.
نويسنده را به باورهايش نه به تعداد کتابهايش
.
شخص را به انسانيتش نه به ظاهرش
.
دل را به پاکیش نه به صاحبش
.
جسم را به سلامتش نه به لاغریش
.
سخنان را به عمق معنایش نه به گوینده اش




دوست به قلم
نوشته شده در شنبه 20 دی 1393
بازدید : 182
نویسنده : سینا


دوست ، تقدیر گریزناپذیر ما نیست. برادر خواهر پسر خاله و دختر عمو نیست که آش کشک خاله باشد.
دوستی انتخاب است. انتخابی دو طرفه که حد و مرز و نوع آن به وسیله همان دو نفری که این انتخاب را کرده اند تعریف می شود.
با دوستانمان میتوانیم از همه چیز حرف بزنیم و مهم تر آنکه می توانیم از هیچ چیز حرف نزنیم وسکوت کنیم.
با دوستانمان میتوانیم درد دل کنیم و مهم تر آنکه می شود درد دل هم نکرد و بدانیم که می داند.
از دوستانمان می توانیم پول قرض بگیریم و اگر مدتی بعد او پول خواست و نداشتیم با خیال راحت بگوییم نداریم. و اگر مدتی بعد تر دوباره پول احتیاج داشتیم و او داشت دوباره قرض بگیریم.
با دوستانمان میتوانیم بگوییم: امشب بیا خونه ما دلم گرفته و اگر شبی دیگر زنگ زد و خواست به خانه مان بیاید و حوصله نداشتیم بگوییم : امشب نیا حوصله ندارم.
با دوستانمان می توانیم بخندیم می توانیم گریه کنیم می توانیم رستوران برویم و غذا بخوریم می توانیم بی غذا بمانیم و گرسنگی بکشیم می توانیم شادی کنیم می توانیم غمگین شویم میتوانیم دعوا کنیم. می توانیم در عروسی خواهر و برادرش لباس های خوبمان را بپوشیم و فکر کنیم عروسی خواهر و برادر خودمان است. و اگر عزیزی از عزیزان دوستانمان مرد لباس سیاه بپوشیم و خودمان را صاحب عزا بدانیم.

با دوستانمان میتوانیم قدم بزنیم می توانیم نصف شب زنگ بزنیم و بگوییم : پاشو بیا اینجا و اگر دوستمان پرسید چی شده؟ بگوییم :حرف نزن فقط بیا. و وقتی دوستمان بی هیچ حرفی آمد خیالمان راحت باشد که در این دنیا تنها نیستیم

با دوستانمان می توانیم حرف نزنیم کاری نکنیم جایی نرویم و فقط از اینکه هستند خوشحال و خوشبخت باشیم.




سوره عشق ...
نوشته شده در جمعه 19 دی 1393
بازدید : 74
نویسنده : سینا

 

سوره عشق ...

خدايا ... نام سوره اي به نام عشق در قرآن خالي ست كه اين گونه آغاز شود، قسم به روزي كه دلت را مي شكنند وجز خدايت مرهمي نخواهي يافت... (دكترشريعتي)




میخواهم بگویم؛ فقر همه جا سر میکشد …
نوشته شده در جمعه 19 دی 1393
بازدید : 110
نویسنده : سینا

 

فقر ، گرسنگی نیست، عریانی هم نیست …

فقر ،حتی گاهی زیر شمش های طلا خود را پنهان میکند…

 فقر ، چیزی را “نداشتن” است ؛ ولی آن چیز پول نیست ؛ طلا و غذا هم نیست …

فقر ، ذهن ها را مبتلا میکند …

فقر ، اعجوبه ایست که بشکه های نفت در عربستان را تا ته سر میکشد …

فقر ، همان گرد و خاکی است که بر کتابهای فروش نرفته ی یک کتابفروشی می نشیند …

فقر ، تیغه های برنده ماشین بازیافت است که روزنامه های برگشتی را خرد میکند …

فقر ، کتیبه ی سه هزار ساله ای است که روی آن یادگاری نوشته اند …

فقر ، پوست موزی است که از پنجره یک اتومبیل به خیابان انداخته میشود …

فقر ، همه جا سر میکشد …

فقر ، شب را بی غذا  سر کردن نیست …

فقر ، روز را بی اندیشهسر کردن است …




اینگونه آرمش داشته باشید
نوشته شده در دو شنبه 15 دی 1393
بازدید : 62
نویسنده : سینا

اینگونه آرمش داشته باشید

یکی از شاگردان سقراط وی را پرسید: زچه رو هرگزت اندوهگین ندیده‌ام ؟

سقراط گفت: از آن رو که چیزی را مالک نیستم که عدمش اندوهگینم کند




بانک زمان
نوشته شده در یک شنبه 23 آذر 1393
بازدید : 218
نویسنده : سینا

تصور کنید بانکی دارید که در آن هر روز صبح ۸۶۴۰۰ تومان به حساب شما واریز میشود و تا آخر شب فرصت دارید تا همه پولها را خرج کنید. چون آخر وقت حساب خود به خود خالی میشود. در این صورت شما چه خواهید کرد؟ هر کدام از ما یک چنین بانکی داریم: بانک زمان. هر روز صبح، در بانک زمان شما ۸۶۴۰۰ ثانیه اعتبار ریخته میشود و آخر شب این اعتبار به پایان میرسد. هیچ برگشتی نیست و هیچ مقداری از این زمان به فردا اضافه نمیشود.

ارزش یک سال را دانش ‏آموزی که مردود شده میداند.
ارزش یک ماه را مادری که فرزندی نارس به‏ دنیا آورده میداند،
ارزش یک هفته را سردبیر یک هفته‏ نامه میداند،
ارزش یک ساعت را عاشقی که انتظار معشوق را میکشد،
ارزش یک دقیقه را شخصی که از قطار جا مانده،
و ارزش یک ثانیه را آنکه از تصادفی مرگبار جان به در برده، میداند.
هر لحظه گنج بزرگی است، گنجتان را مفت از دست ندهید، باز به خاطر بیاورید که زمان به خاطر هیچکس منتظر نمیماند.
دیروز به تاریخ پیوست.
فردا معما است.
و امروز هدیه است.




"دست های پر از گناه “
نوشته شده در یک شنبه 23 آذر 1393
بازدید : 148
نویسنده : سینا

خدایـــا؛

گفتم دست خالی زشت است، مهمانی رفتن!!!

دست پُر آمده‌ام،

 دستی پُر از گنـاه
چشمی پُر از امیـد

بمانم یا برگردم؟




اگه.....
نوشته شده در یک شنبه 23 آذر 1393
بازدید : 186
نویسنده : سینا

اگه مردی...؟!! مرد بمون... اگه نیستی... نامردی نکن...!!

 اگه تنهایی...؟!! تنها بمون... اگه نیستی... تنهاش نذار...!!

اگه نجیبی...؟!!...نجابت کن... اگه نیستی... هرزگی نکن...!!  

اگه عاشقی...؟!!عاشق بمون... اگه نیستی... حرمت عشقتو نشکن ...!!




شما با ارزش هستید...قدر خودتان را بدانید
نوشته شده در یک شنبه 23 آذر 1393
بازدید : 593
نویسنده : سینا

ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ ﺭﺍ ﺳﻔﺖ ﺑﭽﺴﺒﯿﺪ ! ﻗﺪﺭ ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺪﺍﻧﯿﺪ .... ﺍﺭﺯﺍﻥ ﻧﻔﺮﻭﺷﯿﺪ ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ ﺭﺍ ؛ ﺑﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ، ﺑﻪ ﺣﺮﻓﯽ ، ﺑﻪ ﻧَﻘﻠﯽ ، ﺑﻪ ﻫﺪﯾﻪ ﺍﯼ ، ﺑﻪ ﺍﻧﺪﮎ ﺗﻮﺟﻬﯽ ... ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﺪ ﺗﻼﺵ ﮐﻨﺪ. ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺁﻭﺭﺩﻧﺘﺎﻥ ﻫﺰﺍﺭ ﺭﺍﻩ ﺭﺍ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﮐﻨﺪ. ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﺪ ﻗﺪﺭﺗﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺪﺍﻧﺪ. ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﺪ ﺑﻬﺎﯾﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﭙﺮﺩﺍﺯﺩ. ﺁﺩﻣﻬﺎ ﭼﯿﺰﻫﺎﯼ ﻣﻔﺖ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺁﻣﺪﻩ ﺭﺍ ﻣﻔﺖ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﯽ ﺩﻫﻨﺪ !




به چه می اندیشی ؟!
نوشته شده در یک شنبه 23 آذر 1393
بازدید : 222
نویسنده : سینا

 

به چه می اندیشی ؟! 


:: برچسب‌ها: به چه می اندیشی ؟! ,



عقل.....
نوشته شده در یک شنبه 23 آذر 1393
بازدید : 188
نویسنده : سینا

عقل خدا را اثبات مى كند؛
و عشق خدا را احساس ...




بازدید : 179
نویسنده : سینا
 
bipfa_حسین.jpgبراى توضيح جواب اين سؤال، به اين مطالب توجه كنيد:

 

1. فداكارى‏هاى امام حسين عليه‏السلام، دين را زنده كرد و نقش او در زنده نگه داشتن دين اسلام، ويژه و حائز اهميت است. اين فداكارى‏ها را بايد زنده نگه داشت؛ چون زنده نگه داشتن دين اسلام است. گرامى‏داشت روز عاشورا و اربعين، در حقيقت زنده نگه داشتن دين اسلام و مبارزه با دشمنان دين است.

2. مصيبت حضرت امام حسين عليه‏السلام، براى هيچ امام و پيامبرى پيش نيامده است. مصيبت امام حسين عليه‏السلام، از همه مصيبت‏ها بزرگ‏تر و سخت‏تر بود. اگر عامل ديگرى هم در كار نبود، همين عامل كافى است كه نشان بدهد چرا براى امام حسين عليه‏السلام بيش از امامان ديگر و حتى بيش از پيامبر اسلام‏صلى‏اللَّه‏عليه‏وآله عزادارى مى‏كنيم و مراسم متعددى برپا مى‏كنيم.

3. در ماه محرم سال 61ق. امام حسين عليه‏السلام، فرزندان، خويشان و ياران آن حضرت را كشتند و اسيران كربلا را به كوفه و شام بردند و همين اسيران داغديده، روز اربعين شهادت امام حسين عليه‏السلام و يارانش، به كربلا رسيدند و همه مصائب روز عاشورا در آن روز تجديد شد و آن روز، روز سختى براى خاندان پيامبر بود.

4. دشمنان اسلام با به شهادت رساندن امام حسين عليه‏السلام، قصد نابود كردن دين اسلام را داشتند. دشمنان امام حسين عليه‏السلام تلاش كردند تا حادثه كربلا، به كلى فراموش شود و حتى كسانى را كه براى زيارت امام حسين عليه‏السلام مى‏آمدند، شكنجه مى‏كردند و مى‏كشتند. در زمان متوكل عباسى، همه قبرهاى كربلا را شخم زدند؛ مزرعه كردند و مردم را از آمدن براى زيارت قبر امام حسين عليه‏السلام، منع كردند. شيعيان هم براى مقابله با اينها، از هر مناسبتى استفاده مى‏كردند كه يكى از اين مناسبت‏ها، حادثه روز اربعين است.

5. يكى از نشانه‏هاى مؤمن، زيارت امام حسين عليه‏السلام در روز اربعين است. از حضرت امام حسن عسكرى عليه‏السلام روايت شده است كه علامت‏هاى مؤمن پنج چيز است؛ پنجاه و يك ركعت نماز فريضه و نافله در شبانه‏روز، زيارت اربعين، انگشتر به دست راست كردن، پيشانى بر خاك نهادن در سجده و بسم الله را بلند گفتن‏1 و يكى از وظايف شيعيان را اهتمام به زيارت اربعين بر شمرده‏اند.




هرازگاهی
نوشته شده در شنبه 22 آذر 1393
بازدید : 250
نویسنده : سینا

bipfa_10433885_952305671465008_479990103337830998_n.jpg
هرازگاهی
خودت را هَرَس كن
شاخه های اضافیت را بزن
پای تمام شاخه بریده هایت بایست
تمام سختی هایت
دردهایت
باغبانی کن خودت را
خاطرات بدت را
سَبُك كن فكرت را
از هرچه آزارت می دهد
ریاضیدان باش
حساب و کتاب کن
خوبیهای زندگیت را جمع کن
آدمهای بدِ زندگیت را کم کن
همه چیز خوب می شود
قول
خوب می شود
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻫﺮ ﭼﻪ ﻗﺪﺭ ﺑﺨﻨﺪﯼ ﻭ ﻫﺮ ﭼﻪ ﻗﺪﺭ ﻋﺎﺷﻖ ﺑﺎﺷﯽ،
ﺍﺯ ﻣﺤﺒﺖ ﺩﻧﯿﺎ ﮐﻢ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ،
ﭘﺲ ﺑﺨﻨﺪ ﻭ ﻋﺎﺷﻖ ﺑﺎﺵ ..
ﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺧﺮﺩﻩ ﻧﻤﯽ ﮔﯿﺮﺩ،
ﭘﺲ ﺷﺎﺩﯼ ﺑﺨﺶ ﺑﺎﺵ ..
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻫﺮ ﭼﻪ ﻗﺪﺭ ﮐﻪ ﻧﻔﺲ ﺑﮑﺸﯽ،
ﺟﻬﺎﻥ ﺑﺎ ﻣﺸﮑﻞ ﮐﻤﺒﻮﺩ
ﺍﮐﺴﯿﮋﻥ ﻣﻮﺍﺟﻪ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ،
ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﻋﻤﺎﻕ ﻭﺟﻮﺩﺕ ﻧﻔﺲ ﺑﮑﺶ ..
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻫﺮ ﭼﻪ ﻗﺪﺭ ﺧﺪﺍ ﺭﻭ ﺻﺪﺍ ﮐﻨﯽ،
ﺧﺪﺍ ﺧﺴﺘﻪ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ، ﭘﺲ
ﺻﺪﺍﯾﺶ ﮐﻦ،
ﺍﻭ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺗﻮﺳﺖ.
ﺍﻭ،
ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﯾﺖ،
ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﯾﺖ،
ﮔﺮﯾﻪ ﻫﺎﯾﺖ،
ﻭ ﻋﺎﺷﻖ ﺑﻮﺩﻥ ﻫﺎﯾﺖ ﺍﺳﺖ ..
ﺍﻣﺮﻭﺯ ..
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺍﺳﺖ،
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺟﺎﻭﺩﺍﻧﻪ ﺍﺳﺖ
ﻭ ﺍﻣﺮﻭﺯ ..
ﺯﯾﺒﺎ ﺗﺮﯾﻦ ﺭﻭﺯ ﺩﻧﯿﺎﺳﺖ 


:: برچسب‌ها: هرازگاهی ,



صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد